وی پس از دهه 60 بیشتر درگیر کارهای اداری شد و به بنیاد سینمایی فارابی رفت و از نویسندگی فاصله گرفت. آثار وی از قبیل «بازیافتههای شهر دلتنگ»، «شنیدن آوازهای مغولی»، «سونات عدن» و... با درونمایههای متفاوت نوشته شدهاند.
جمشیدی نویسندهای است که همواره در آثارش نگاهی به «فُرم» داشته و در این زمینه توجه زیادی به سبک اثر داشته است. تازهترین کتاب وی با عنوان «شب رنج موسی» که به موضوع ربوده شدن امام موسی صدر میپردازد، نیز به «فرم» توجه خاصی داشته است.
کتاب اخیر وی بهانهای شد برای گفتگو با مصطفی جمشیدی در مورد اثر جدیدش و نگاهی وی به ادبیات. مصاحبه وی را از نظر میگذرانید:
به عنوان اولین سوال، چه شد که به سراغ امام موسی صدر رفتید و شخصیتی با چنین ابعاد بینالمللی را سوژه نوشتن خود قرار دادید؟
در وهله اول، من بدنبال وجه تبلیغی اثر نبودم و بیشتر بدنبال آن بودم این کتاب در ژانر ادبی حرفی برای گفتن داشته باشد. کتاب هم به مانند کتابهایی که انتشاراتیهای «شمسالعماره» در تیراژهای و چاپهای زیاد منتشر میشود، نیست. از سوی دیگر، نویسندهها برای پرداختن به موضوعات نگاههای مختلفی دارند. معمولا در مورد شخصیتهایی که اطلاعات کمی در مورد آنها وجود دارد و غریب واقع شدهاند، نویسندگان ترغیب میشوند این جهل را بشکنند و کتابی بنویسند.
در مورد امام موسی صدر متاسفانه کتابهای کمی نوشته شده و اطلاعات جامعی از سرنوشت ایشان در دست نیست. آقای فیروزان مسئول موسسه صدر معتقد بودند که این کتاب اولین رمان در جهان است که در رابطه با امام موسی صدر نوشته شده است.
ساختار و شیوه روایت داستان چگونه است؟ آیا برای نگارش این داستان مشکلی داشتید؟
در این کتاب به مانند رمانهای پلیسی مسئلهای طرح شده و در داستان تلاش کردهام تا به این معما پاسخ دهم. برای نوشتن این کار من تلاش کردم با این جهلی که در مورد سرنوشت امام موسی صدر وجود دارد مبارزه کنم. این جهلی بود که 30 سال بر ذهنیت مردم جهان سایه انداخته بود.
هر مصلح اجتماعی در هر فرهنگی یک موضوع کلان است. اما شخصیتهایی مانند امام موسی صدر که در این 30 سال سرنوشت آنها در هالهای از ابهام فرو رفته، نویسندهای مانند من را تشویق و ترغیب کرد که در مورد وی بنویسم.
در این اثر عنصر تخیل که اصلیترین ابزار نویسنده محسوب میشود را به کار گرفتهام تا این اثر را بنویسم و واقعیت تاریخی را به یک سطح داستانی برسانم. این کاری است که نویسندههای بزرگ جهان هم انجام میدهند. برای مثال ماریو بارگاس یوسا یکی از این نویسندههاست. این نویسنده در کتاب «سور بز» بعد از گذشت 50 سال از پایان دیکتاتوری تروخیو و افشای اسناد جدیدی در مرد زندگی وی، این کتاب را نوشت.
مظلومیت امام موسی صدر از دیگر مواردی بود که من را به نوشتن این کتاب ترغیب کرد. متاسفانه هر چه بیشتر تحقیق میکردم و میخواستم دست به قلم شوم، جهل من به امام موسی صدر بیشتر میشد و به گونهای نمیتوانستم در مورد وی بنویسم.
همچنین میتواند گفت این رمان، رمان اطرافیان قذافی است. نمیتوانم ادعا کنم که این کتاب در مورد امام موسی صدر است و نه ادعا کنم که نیست. زیرا سرنوشت امام موسی صدر هنوز مشخص نیست.
میتوانیم بگوییم که هم هست و نیست؟ زیرا در درون داستان چندان به امام موسی صدر پرداخته نمیشود؟
در حقیقت با توجه به اینکه سرنوشت امام موسی صدر مشخص نیست نمیتوانستم در مورد وی چیزی بنویسم. من نویسنده ضعیفی نیستم ولی واقعیت امر این بود که این موضوع اصلا فضایی برای نوشتن به من نمیداد. من نزدیک به 4 سال بر روی این رمان کار کردم اما پیشرفت چندانی نداشتم اما همین که قضایای مربوط به لیبی آغاز شد، دریچهای به سوی نوشتن من باز شد و طلسم نوشتن شکست.
من اخبار لیبی را بسیار پیگیری میکردم و وقتی قذافی کشته شد، انگار طلسم نوشتن کتاب هم شکسته شد. لیبی و مردم آن سرزمین رازها و رمزهاست و این امر در ارکان حکومت قذافی هم وجود داشت. وقتی جریان انقلاب لیبی پیش آمد موانع ذهنی من برداشته شد و توانستم در مورد این کتاب بنویسم.
چرا در کتاب چندان به امام موسی صدر نپرداختهاید و بیشتر به اطرافیان وی و از زبان آنها به روایت پرداختهاید؟
پرداختن به امام موسی صدر میتوانست برای سرنوشت پرونده ایشان خطرناک باشد. در تحقیقاتی که انجام دادم تنها یک نکته روشن در زندگی امام موسی صدر وجود داشت و آن ماجرای شخصیت بدلی بود. این فرد یکی از افسران ارتش لیبی بود و شباهت فراوانی به امام موسی صدر داشت و به جای وی به ایتالیا فرستاده شد و بعدها دولت ایتالیا آن سفر را تکذیب کرد. قذافی هم در اواخر حکومتش گفت ما هم نمیدانیم که چه بلایی بر سر ایشان آمده و هر اتفاقی که رخ داده در همین لیبی بوده است.
این دو مورد قطعیترین اصولی هستند که در مورد پرونده امام موسی صدر وجود دارند. اگر حقیقتی در مورد زندگی کسی وجود نداشته باشد نمیتوان در مورد زندگی وی گمانه زنی کرد و چیزی نوشت. من قطعیترین فکت را به عنوان اصل اساس و پایه داستان قرار دادم.
از سوی دیگر، برخی از خرده روایتهایی که در داستان به آنها پرداخته شده، منشعب از واقعیت هستند و ریشه در واقعیت دارند. مانند همراهی با شهید چمران برای رفتن به سرزمینهای اشغالی و... این موارد نفس واقعیت نیستند بلکه بازآفرینی واقعیت هستند.
نوشتن در مورد امام موسی صدر یک انگیزه درونی بود یا نه سفارشی بود که از نهاد خاصی گرفته بودید؟
نمیشود به کل منکر سفارشی بودن کار شد زیرا از ابتدا با این موسسه امام موسی صدر همکاری داشتم. این کار تعهد نبود صرف هم نبود زیرا دوست داشتم در مورد امام موسی صدر کتابی بنویسم. به نظر من انتشار این کتاب فتح بابی بود تا دیگران هم در مورد وی بنویسند.
حتی شاید اگر در آینده خود من هم فراغ بال بیشتری پیدا کنم و پرونده امام موسی صدر هم به نتیجه برسد، کار دیگری در مورد وی بنویسم. این اثر کامل نیست و جای پرداخت بیشتری دارد.
شما برای نوشتن این کتاب تا چه اندازه به آرشیوهای تاریخ و اسناد و مدارک رجوع کردید؟
کار من در این رمان پرداختن به واقعیت صرف نبوده، اما نگاهی به کتابهایی که موسسه امام موسی صدر در مورد وی منتشر کرده داشتهام. واقعیت در ذهن رماننویس سیال است و قرار نیست نویسنده رمان نعل به نعل واقعیات را روایت کند. در این کتاب بیشتر تلاش کردم این واقعیات را دراماتیزه کنم و به صورت نمایشی در آورم.
آقای جمشیدی، استفاده از منابع تاریخی نقش مهمی در بازسازی واقعیت دارند. برای نمونه رماننویسی مانند یوسا در آرشیوها و کتابخانهها به مطالعه شخصیتهای تاریخی میپردازد و سرانجام رمانی در مورد آنها مینویسد و ادعا هم میکند که این کتاب هیچ ربطی به تاریخ ندارد، بلکه این تخیل من است. نمونه بارز آن در کتاب «راهی به سوی بهشت» میتوان دید یا اثر جدید وی با عنوان «رویای سلت». شما تا چه اندازه توانستید از این واقعیات تاریخی الهام بگیرید؟
باید توجه داشت که امام موسی صدر دور از ایران بود و ضریب نفوذ او هم بیشتر در لبنان بوده است این اولین مانع است. زیرا آثاری که در مورد وی نوشته شدهاند عربی هستند. من ادعا نمیکنم که لوازم و ابزار یک زندگی در ذهن من انباشت شده بود و بعد به سراغ پرداخت داستان رفتهام. این کتاب بیشتر بهانهای بود برای ادای دین خودم به این شخصیت تاریخی.
دوست داشتم تابوی نپرداختن به این شخصیت مصلح معاصر شکسته شود. زیرا تاکنون فیلمی در مورد این شخصیت ساخته نشده و به نظر من این جفا به شخصیتی است که این همه در لبنان و دیگر کشورهای عربی تاثیرگذار بوده است.
در داخل کتاب، توصیفاتی که از شهرها و فضایی که در کشور لبنان و لیبی ارائه میدهید خیلی با روایت داستان هماهنگ است و از چهارچوب روایت بیرون نزده است. آیا پیش از نوشتن این کتاب سفری به آن کشورها داشتهاید؟
من اصلا سفری به این مناطق انجام ندادهام. رمان نویسی ما در وضعیت کنونی واقعا متفاوت است و امکاناتی که نویسندگان خارجی دارند اصلا در اختیار ما نیست. در وضعیت کنونی ادبیات نه من میتوانم و نه ادبیات به من اجازه میدهد که چنین کاری کنم. در چنین شرایطی نویسنده ایرانی مجبور میشود با رسانهها اعم از اینترنت، فیلم مستند، اخبار و مقاله و... عجین شود و تقریبا تصویر دست دومی در اختیار داشته باشد. از همین جا کمکاری برخی از مراجع ادبی کشور مشخص میشود. آنها باید تسهیلات را برای نویسندگان مهیا کنند تا کتاب خوبی در مورد این گونه شخصیتها یا افراد نوشته شود.
وقتی امکانات نویسنده محدود میشود خلاقیت نویسنده بیشتر میشود. در این خصوص ضربالمثلی هم در میان نویسندگان وجود دارد و گفته میشود «وقتی نویسنده امکاناتش محدود شود، میتواند شاهکار بیافریند». مثلا داستایوفسکی شاهکار خود با عنوان «برادران کارامازوف»را زمانی نوشت که مقروض بود.
من برای دیدن لیبی و لبنان از برخی افرادی که در موسسات دولتی بودند درخواست کردم من را به این کشورها بفرستند. اما پاسخی دریافت نکردم.
نوشتن این رمان چقدر از شما زمان گرفت؟
من 4 سال به نوشتن این رمان مشغول بودم. در ابتدا چند اتود زدم و با دوستانی مشورت کردم اما نمیتوانستم این کار را پیش ببرم. درگیریهای و آغاز انقلاب لیبی سد نوشتن را برداشت و نزدیک به دو سال به نوشتن این کتاب مشغول بودم.
شاید خواندن این رمان برای برخیها که با روایت غیرخطی چندان آشنا نباشند سخت باشد؟ نظر شما در این باره چیست؟
به نظر من رمان در تعریفهای آکادمیک نیاز به تفکر هم دارد. این که اثری خیلی پر فروش هم باشد شاید ضعف یک اثر تلقی شود. من به کسی اهانت نمیکنم اما یکی از دلایل سختخوانی این رمان شاید این باشد که رمان یعنی تفکر و علت جویی و من نمیخواستم تراز اثر پایین باشد. اما نباید برای خواننده این شائبه بوجود آید که من با توجه به چنین سوژهای که اطلاعات کمی دست به این گونه روایت پردازی زدهام. این رمان، یک اثر کامل در مورد امام موسی صدر نیست. انتخاب این شیوه از رماننویسی هم با توجه به ضروریات داستان نویسی در مورد وی انجام شد.
این اثر اگر ترجمه شود، قابلیت بسیاری دارد و حتی اگر آن را ترجمه کنیم بازتاب خوبی خواهد شد. البته درباره برخی آثاری که تولید میشوند در ایران توطئه سکوت وجود دارد و متاسفانه برخی گروهها در برابر آن سکوت میکنند. چند روز پیش که روزنامهای را میخواندم، دیدم با نویسندهای که تازه کار و آماتور است، 2 صفحه مصاحبه چاپ شده است. این درحالی است که خیلی از عزیزانی که در ایران داستاننویسی میکنند و سالهاست سابقه دارند به مردم معرفی نمیشوند.
نظر موسسه صدر در مورد این کتاب چه بود؟ آیا کسانی دیگری هم این اثر را دیدند؟
من این کتاب را به موسسه صدر که دادم آنها از کار تقریبا راضی بودند و
تنها چند پاراگراف بود که بنا به در خواست آنها از داستان حذف شد.
نکات حذف شده چه بودند؟
نکته خاصی نبود. آنها معتقد بودند که با توجه به اینکه هنوز تکلیف پرونده امام موسی صدر مشخص نشده، نوشتن از مرگ ایشان چندان درست نیست. اخیرا موسسه امام موسی صدر هم عنوان کرده که ایشان زنده هستند زیرا در میان بستگان امام موسی صدر افرادی بودهاند که بیش از نود سال هم عمر کردهاند. این بعید نیست که ایشان همچنان در قید حیات باشند.
در کشورهای دیگر در مورد زندگی شخصیتهای تاریخی رمانهای بسیاری نوشته میشود و این امر موجب میشود استقبال بهتری از اثر انجام شود. اما متاسفانه این امر در ایران اتفاق نمیافتد و نویسندگان هم غالبا به سمت این موضوع نمیروند؟
نوشتن این آثار مشکل و سخت هستند. در حال حاضر به قول «اورهان پاموک» نوشتن کار بسیار آسانی شده است و هر کسی می تواند از منظر خود به موضوعی بپردازد. آن چیزی که در رماننویسی ما مفقود شده و در میان داستاننویسان اخیر وجود ندارد، توجه به عنصر زیبایی شناسی است. زیبایی شناسی هم با تجربه و مهارت بدست میآید.
از سوی دیگر نوشتن این گونه آثار به پختگی نیاز دارند و این پختگی زمانی برای نویسنده بدست میآید که شناختی اجتماعی از ساحتهای زندگی در ذهن نویسنده بوجود آید. به نظر من باید در ابتدا نیازی برای پرداختن به این موضوع ایجاد شود و سپس به نوشتن بپردازیم. به مانند تشنگی که در بدن ایجاد میشود که نشانگر وجود آب در جهان خارج است.
در داخل کتاب قرآن هم به کرات در مورد شخصیتها و اقوام تاریخی گفته شده است و این نشان دهنده این است که ما میتوانیم به شخصیتهای اصلاحگر در جامعه و کسانی که در برابر آنها ایستادگی کردهاند، بنویسیم. مواردی از این قبیل برای داستان پردازی بسیار خوب هستند.
به نظر شما چرا این اتفاق در ایران نیافتاده است؟
الی ماشاءالله در این مملکت موسسات تحقیقاتی وابسته به بودجه بیت المال داریم و اینها هستند که باید به این ضرورت برسند که ما به این آثار احتیاج داریم. به علاوه اگر نویسنده بخواهد دنبال این کارها برود باید زندگی خود را تعطیل کند. میل بیشتر این موسسات به حقیقتگویی است و چندان به خیال مجال جولان نمیدهند. حقیقتنویسی هنر نیست و نمیتواند هنر محسوب شود. رمان محصول تخیلات فردی است و مفاهیم از کاتالیزور ذهن نویسنده عبور میکنند. باید به بلوغی برسیم که حساسیتها در میان نویسندگان و افراد جامعه کمتر شوند.
آقای جمشیدی در داخل کتاب غلطهای املایی وجود دارند که گمان میکنم به شتابزدگی در انتشار آن باز گردند؟ همچنین برخی کلمات همچون «رسپشن» در داخل کتاب وجود دارند که به متن فارسی کتاب لطمه میزنند. دلیل این امر چیست؟
هر نویسندهای سبک نوشتن خود را دارد و نویسنده حتما یک ادیب فارسیدان نیست. از آنجایی که داستان در خارج از فضای ایران اتفاق میافتد در نتیجه برخی کلمات انگلیسی در داخل رمان وارد شدهاند. برای مثال کلمه پذیرش کمتر در خارج گفته کاربرد دارد و بیشتر از کلمه «رسپشن» استفاده میشود.
نظر شما در مورد سرنوشت امام موسی صدر چیست؟ به نظر شما ایشان در قید حیات هستند؟
یکی از مشکلات من به عنوان نویسنده در درون کتاب همین سوال است. اگر در خط روایی داستان من یک ذره به سمت این میرفتم که ایشان زنده هستند یا در قید حیات نیستند، رمان سرنوشت دیگری پیدا میکرد.
متاسفانه ما چیزی در این زمینه نمیدانیم. من فقط گمان میکنم که با توجه
به عمر بالای بستگان ایشان، احتمال زنده ماندن ایشان بسیار است. احساس
میکنم ایشان تا زمان آغاز انقلاب لیبی زنده بودهاند و سپس به سرزمینهای
دیگر منتقل شده است. من احساس نمیکنم که ایشان از دنیا رفته باشند.
خرده روایتهایی که در کتاب وجود دارند، جا داشت که بیشتر شوند و حتی حجم کتاب را تا سه برابر افزایش دهند؟ چرا این کار را انجام ندادید؟
طراحی رمان در چند فصل پایانی بسیار حساب شده هستند. شناخت این رمان یک رمزی دارد. اول داستان مشخص میشود که امام موسی صدر به درمانگاه سری ارجاع داده میشود.
پس از آن نیز در درون رمان با تکه کلام «تو آنجا بودی» به امام موسی صدر پرداخته میشود. داستان گشت و گذار محدث قوشه (بدل امام موسی صدر) و موسی کوسا و مسئول پرونده امام موسی صدر نیز بخشی از روایت داستان را بر عهده دارند. رمز شناخت این رمان جمع شدن تکههای پراکنده در فصول آخر رمان است. اگر این حجم بیشتر میشد، فهم رمان مشکلتر میگشت و پیرنگ پلیسی داستان کمرنگتر میشد.